ساعت طلایی
دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ
تمامِ هفتهء کوفتی یک طرف و ساعت 4 تا 5 عصر دوشنبه ها یک طرفِ خاصِ دیگر. مایهء تسکین قلب است این یک ساعتِ نازنین. یک تکهء رؤیایی و بی نقص. هستی آنجاست، همان که چشم نمی توانم ازش بردارم. همان که بی اختیار لبخند می آید روی لب هایم وقتی تک تک حرکاتش را زیر نظر می گیرم. و بقیه. آخ از بقیه. 5 نفری که دوستم دارند. باورم دارند. این ها روحم را ترمیم می کنند و چقدر کم دارمشان. همیشه سهمم کم بوده. همیشه همه چیز آتش گرفته و رفته که رفته. دوشنبه عصرها خودم نیستم. شاید هم هستم. اینقدر این دوگانگی شدید و عجیب است که اگر کسی تمام روز را با من باشد، به سادگی می فهمدش و می پرسد. جوابی دارم؟
۹۶/۰۶/۱۳