روی دست نوشته هایم یک وجب تنهایی نشسته ...
سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ
اینجا، روی این زمین ِ گاهاً لوس و گاهاً خبیث و گاهاً هزار حس ِ دمدمی مزاجانه ی دیگر ، چه کسی از نبودن تو سود خواهد برد؟ نگاهی بینداز به حجم عظیم لب هایی که می خندند و می بوسند و حرف های شاعرانه می زنند و حرف های منطقی می زنند و حرفهای سیاسی می زنند و حرف های خوب می زنند و هیچکدام هم لب های تو نیستند...
نگاهی بینداز به این سیل جاری شده از همه ی چای هایی که در تنهایی ...
تو، خدا نیستی اما، همه ی نامه های نانوشته ی مرا خوانده ای و می دانی که من ، اینجا ، فقط دست و پا می زنم مدام .
دیگر کدام کلمه جرئت می کند از تو حرف بزند، وقتی از تو می گویند و می بینند که هیچ نگفته اند؟
چسبید به:
۹۱/۱۰/۱۲