چیزهایی هست که نمیدانی
چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۵:۵۴ ق.ظ
او برّهء کوچکی بود و من شبانِ پیرِ او. دشت را به زیرِ پا داشت و من، چوبدستی که به آن تکیه کنم. درّه، ماتمی بود در برابر. آخ اگر پایی میلغزید...
۰۲/۰۲/۲۰
او برّهء کوچکی بود و من شبانِ پیرِ او. دشت را به زیرِ پا داشت و من، چوبدستی که به آن تکیه کنم. درّه، ماتمی بود در برابر. آخ اگر پایی میلغزید...