شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۷ مطلب با موضوع «دستِ من و دامانِ تو» ثبت شده است


خب تو همچین خدای مهربانی هستی دیگر. خودت دعوت می کنی، خودت صدا می زنی، خودت یک تکه زمین فراهم می کنی با یک نسیم ملایم و یک منبع نور کوچک - آنقدر که بشود کلام مقدست را خواند - و یک همراهِ همدل. خودت می گویی بیا. اگر نمی آمدم که دیگر کوردلی تا کجا؟ تا کی؟ ثانیه به ثانیه ی شب های قدرم را به این فکر می کردم که چقدر تو خوبی! مزه ی شیرینِ ماندگاری دارد شب زنده داری در کنار حاجت شب های قدر سال های گذشته.

امسال بار دلم را بستم در این شب ها. چیزی جا نماند که بگویم ای دل غافل و کاش یک شب دیگر و یک شب دیگر ...

امسال سعی کردم بفهمم که هر شب را شب قدر دانستن، بار آدمی را عجیب سبک می کند.




۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۳
شب تاب



«پاکدامنی» اونقدر مهمه که خدا واسه نشون دادن اهمیتش انسانی به زیبایی «یوسف» خلق کرده و یه همچین قصه ای براش ساخته.





۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۹
شب تاب


از صبح هر وبلاگی را باز می کنم، یک طوری بی قرارم می کند. انگار چیزی سر جای خودش نیست. انگار همه رفته اند و من جا مانده ام. گفته بودم که خیال می کنم همه چیز مثل خواب است. گفت بزن توی گوشم تا باورم بشود که بیدارم. کدام خواب؟ کدام بیداری؟ اربعین شده و دل ما قرار ندارد آقا.

رویم نمی شود توی آینه به خودم نگاه کنم. آخر من کجا و لیاقت حضور شما در زندگی ام کجا؟



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۰
شب تاب
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۰
شب تاب





عاشورا، در این شهر، بیش از هر زمان و مکان دیگری، باید از زهرا(س) عذرخواهی کنیم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۵۵
شب تاب




                                                     کشتی نجات



محرم که می آید، باید از ترافیک پشت دسته های عزاداری و ردیف آدم های ایستاده جلوی ایستگاه های صلواتی قدم به قدم علم شده در وسط خیابان و آرایش مخصوص محرم و لباس های سیاه عجیب و نوحه و روضه های عجیب تر و علامت و طبل و سنج و جیغ و هوار بر سر یک ظرف غذای نذری گذشت و رسید به چیزهایی نجات بخش.

چشم باید که بیناتر شود، گوش باید که شنواتر. چه می شد اگر معنی کشتی نجات را می فهمیدیم؟




۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۳
شب تاب


آنقدر پیر نشوم که کسی مرا نخواهد ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۶
شب تاب