شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۱ مطلب در فروردين ۱۳۸۶ ثبت شده است

یا قدیم   برای دوستی که امروز عجیب دلش گرفته بود و من نتوانستم کاری برایش بکنم . او این قطعه را خیلی دوست داشت ...   "دوست من سیاه است ... " عین یه قلمو شده بود که توی آب زده بودن تا رنگش بره ... خیس خیس... اما رنگش نرفته بود ، هیچ وقت نمی فت  ... سیاه سیاه ... زیر بارون مونده بود، توی پارک پیداش کردم ،احساس کردم خیلی شبیه خودمه...تنهای تنها ... ترسیده بود،آروم برش داشتم،نای نفس کشیدن نداشت ... خسته ی خسته ... هیشکی دوستش نداره ، می دونم ، مثل من ، میگن شوم ... نحس نحس ... من اومدم ، مامان رفت ... بعد بابا ... بعد من موندم و خیسی از اشک و سیاهی از غم و تنهایی از نفرت و خستگی از زندگی و نحسی از مرگ ... و کلاغی از بارون و پارک  که عجیب شبیه منه ... حالا ، ... من برای اون می مونم ، اونم برای من ... همیشه باهم ... دوست دوست ...                                                                                    درخشان باشید                                                                                       خودم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۸۶ ، ۱۱:۰۰
شب تاب