شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

جهان بوی گُه گرفته بود و هی به در و دیوار خون می پاشید. چند هزار نفری جیغ می کشیدند و دیگران که ساکت بودند بدن کسی یا چیزی که حتما زمانی جان داشت را تکه تکه می کردند. تمام شیرهای آب باز مانده بود. کسانی که خیال میکردند هنوز وقت هست عکس یا کریم های مُرده را زده بودند به دیوار. کسی نگاهشان نمی کرد. بعد من منتظر بودم که بگویی دوستت دارم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۲۵
شب تاب

وقتی قرنطینه تموم بشه، وقتی کسب و کارا دوباره راه بیفته، وقتی دوباره مردم نترسن و برن بیرون از خونه پی کارشون، اون وقته که دور و برم خلوت میشه، خالی میشه. میرم  با خیال راحت می شینم یه گوشهء کوه، باهات حرف میزنم. بهت میگم که شعور از دوست داشتن مهم تره، عُرضه و جَنَم از دوست داشتن مهم تره، کوه بودن از دوست داشتن مهم تره. بهت میگم که دوست داشتن شیرینه ولی مثل زهر میکُشه آدمو. بهت میگم که شیرینی خیلی خوب نیست، همش مریضیه، درده، خوردن و لذت بردن و طاقت آوردنه. این انتخاب من بود. تو سعی کن انتخاب بهتری داشته باشی. سعی کن، شاید شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۷
شب تاب

همه جا ترس هست. ترس از لمس شدن، لمس کردن. این روزها دست به چیزی خارج از خانه نمیزنم، جز وقتهایی که چنگ میزنم به خاک و سنگ و علف ها تا برسم آن بالا و بالا و بالاتر و دستهایم را باز کنم رو به جایی که تو نیستی و بگذارم باد بوزد بر تمام تنم و شالم را پریشان کند و موهایم را زیر شال...

آخ که من ناتمام باد را دوست دارم. آنطور که می آید و انگار تمام خیالهای ناگوار و دردها و خستگی ها را می کند و می برد. آنطور که خیس و نمناکت نمی کند یا نمی سوزاند و خراشت نمی دهد، فقط پاک می کند، پروازت می دهد، کافیست چشم ها را ببندی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۸
شب تاب

حرف بزن باهام. اینجا، با زبان همیشگی. فقط اینجا قرنطینه نیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۷
شب تاب

امسال دست کم اسم بهار به گوشم رسید از صدای تو. بوی بهار اما، رسمش، سبزی و زندگی بخشی اش، هزار سال دیگر هم سهم من نیست. من نه به نام این بهار، به نام دلی که یک شیشه از عطر تو را گوشه اش نگه داشته_امن_ از تو ممنونم. 

باشد که بهار تمام قد برای تو جلوه کند.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۶
شب تاب