شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


کتاب خواندن یکی از درستترین کارهای دنیاست

و کتاب خریدن یکی از اشتباهترین کارها




۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۸
شب تاب

یادم میاد غروب بود و بارون شدیدی می اومد و من و آ زیر یه درخت ایستاده بودیم و داشتیم سوپ داغ می خوردیم و منتظر بودیم سرویس راه بیفته. یادم میاد رفته بودیم تئاتر حورا رو ببینیم، دختری که من به شدت به آینده اش امیدوار بودم ولی اون راهی رو انتخاب کرد به کلی متفاوت، درست مثل خودم و این یه قصه است که حتما یه روز برای پسرم تعریف می کنم، شاید هم برای دخترم، بستگی داره کدومشون بیشتر علاقه داشته باشن پای قصه های من بشینن.
اون غروب، حالم بد نبود. یادم میاد داشتیم سوپ رو با لب های خندون می خوردیم. از موضوع خاصی حرف نمی زدیم، مطمئنم. ولی به موضوع خاصی فکر می کردم، این رو هم مطمئنم.
یادم نیست پاییز بود یا بهار، ترم چندم بودیم یا چند شنبه بود. یادم نیست نهار چی خورده بودم و چی پوشیده بودم اون روز. ولی یادم میاد که دلم می خواست اون آرامش، برای همیشه توی قلبم بمونه.



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۴
شب تاب

یک رب مانده
کلیک



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۰
شب تاب


«بعداً پشیمون میشی» چیزی بوده که این مدت زیاد شنیدم. انگار فقط همین فرصت چند ماهه رو دارم و بعدش دیگه فقط پشیمونیه و حسرت. حتی نمی‌پرسن:«بعداً پشیمون نمی‌شی؟»، حکم قطعی صادر می‌کنن که این اتفاق حتماً میفته و تمام.

من اما دارم فکر می‌کنم اگه همه‌ی این حساب و کتاب‌ها نبود، اگه همه چیز ساده‌تر گرفته می‌شد، اگه «آسون گرفتن» عملی می‌شد و در حد حرف نبود، اگه فکر نمی‌کردیم که همه می‌خوان از ما سوءاستفاده کنن و حرف خودشونو به کرسی بِنشونن، اگه «اعتماد» می‌کردیم و می‌ذاشتیم هرکس کاری که مربوط به خودشه انجام بده، واقعاً شادی و آرامش بیشتری وارد داستانِ ما نمی‌شد؟

زندگی سختی‌هایی داره که واقعاً شایسته‌ی این هستن که اسم «سختی» روشون گذاشته بشه، کاش حواسمون پرتِ سختی‌های تقلبی نشه.




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۲
شب تاب


می‌گن چون عروس سیب دوست نداره تو میوه‌های عروسی سیب نمیذاریم اصلاً!




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۱
شب تاب


یه همکار هم دارم که هر روز صبح ازم می‌پرسه: لاغر شدم؟ و منم زل می‌زنم تو چشماش و میگم: معلومه که شدی. بعد اون خوشحال و خندون می‌ره سر کلاسش و به رژیم‌های جدید فکر می‌کنه و منم خوشحال و خندون می‌رم سر کلاسم و به رژیم‌های جدید فکر می‌کنم!

رژیم چیز بدی نیست. می‌شه رژیم «فحش ندادن» گرفت و دیگه فحش نداد. یا مثلاً رژیم «مصرف نکردن دستمال کاغذی» گرفت یا رژیم «دوری از فکرهای بد». الان من در رژیم «حرص نخوردن» هستم و قلبم با آرامش بیشتری می‌زنه.




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۲
شب تاب


تجربه نشون داده که هروقت «زهره جون» حالش خوبه، همه حالشون خوبه.




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۶
شب تاب