کتاب خواندن یکی از درستترین کارهای دنیاست
و کتاب خریدن یکی از اشتباهترین کارها
کتاب خواندن یکی از درستترین کارهای دنیاست
و کتاب خریدن یکی از اشتباهترین کارها
«بعداً پشیمون میشی» چیزی بوده که این مدت زیاد شنیدم. انگار فقط همین فرصت چند ماهه رو دارم و بعدش دیگه فقط پشیمونیه و حسرت. حتی نمیپرسن:«بعداً پشیمون نمیشی؟»، حکم قطعی صادر میکنن که این اتفاق حتماً میفته و تمام.
من اما دارم فکر میکنم اگه همهی این حساب و کتابها نبود، اگه همه چیز سادهتر گرفته میشد، اگه «آسون گرفتن» عملی میشد و در حد حرف نبود، اگه فکر نمیکردیم که همه میخوان از ما سوءاستفاده کنن و حرف خودشونو به کرسی بِنشونن، اگه «اعتماد» میکردیم و میذاشتیم هرکس کاری که مربوط به خودشه انجام بده، واقعاً شادی و آرامش بیشتری وارد داستانِ ما نمیشد؟
زندگی سختیهایی داره که واقعاً شایستهی این هستن که اسم «سختی» روشون گذاشته بشه، کاش حواسمون پرتِ سختیهای تقلبی نشه.
میگن چون عروس سیب دوست نداره تو میوههای عروسی سیب نمیذاریم اصلاً!
یه همکار هم دارم که هر روز صبح ازم میپرسه: لاغر شدم؟ و منم زل میزنم تو چشماش و میگم: معلومه که شدی. بعد اون خوشحال و خندون میره سر کلاسش و به رژیمهای جدید فکر میکنه و منم خوشحال و خندون میرم سر کلاسم و به رژیمهای جدید فکر میکنم!
رژیم چیز بدی نیست. میشه رژیم «فحش ندادن» گرفت و
دیگه فحش نداد. یا مثلاً رژیم «مصرف نکردن دستمال کاغذی» گرفت یا رژیم «دوری از فکرهای
بد». الان من در رژیم «حرص نخوردن» هستم و قلبم با آرامش بیشتری میزنه.