شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

گم شده ام

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۸۹، ۰۵:۳۶ ق.ظ
یا قدیم   یک وقت هایی آدم خنده اش می گیرد. یک وقت هایی هم گریه اش می گیرد بدجوری ، بدون آنکه بشود در آن لحظه انگشت گذاشت روی چیزی و گفت ، این است ، دلیل این حال عجیب این است .  گاهی آسمان بهاری شدن برای یک آدم خیلی ساده می شود . به سادگی قبول دو شاخ گل و گذاشتنشان توی یک استکان و تماشایشان با هزار فکر و خیال با ربط و بی ربط.  من سالها قصه بافته ام . از هر چیز کوچک و بزرگ قصه ساخته ام . همه چیز را به هم ربط داده ام ، بدون فکر کردن به آخر و عاقبت کار . شده ام یک کلاف سردرگم که هیچ چیز نمی شود با آن بافت! آرزوی دستی را دارم که تمام خیالها و قصه های اضافی را بچیند و ببرد از دل و ذهنم . آرزوی دست هایت را دارم ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۴/۲۹
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی