شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

من پیرِ سال و ماه نیَم...

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ب.ظ
اول اسفند روز مهمیه برام. کلی برنامه داشتم واسش. از دو ماه پیش قالب جدید رو پیدا کردم و تقریباً هر روز رفتم و قد و بالاشو برانداز کردم که ببینم از انتخابم راضی و مطمئن هستم یا نه!دوست داشتم امروز حالم خوش باشه. دوستای جدیدم کنارم باشن. یعنی باشن، کنار من هم نبودن، نبودن. اصولاً کسایی که من اونا رو دوست خودم می دونم نمی دونن که من یه همچین حسی در موردشون دارم واسه همینم نمی تونن متقابلاً حسی داشته باشن در مورد این دوستی! ولی خب، من هر از گاهی می گردم و آدمایی رو پیدا می کنم که دوست دارم دوستم باشن. البته گاهی هم این آدما خود به خود سر راهم قرار می گیرن. اون وقت سعی می کنم ازشون چیزای مختلف یاد بگیرم، البته به شکل غیر مستقیم. این آدما، دیدنشون، خوندنشون، شنیدنشون و حتی فکر کردن بهشون، بهم حس خوبی میدن. خوشحالم می کنن. وقتی آدمی باشی، مثل من، سراغ این جور دوست پیدا کردن ها هم میری.. خلاصه، امروز حالم خوش نیست.چون دوستام کنارم نیستن و چون تقریباً همه ی برنامه هام بهم ریخت. مانیتور محترمم یهو تصمیم گرفت که دیگه روشن نشه و حالا در جواب غصه های من، صداهای عجیب و غریبی از خودش درمیاره. آچو میگه اون سوسکه که رفته بود توی اخترک تاجره حالا اومده توی مانیتور ما خونه کرده! الان دارم با لپ تاپ زن داداش جانم کار می کنم و همش حواسم هست که به جای د، ئ تایپ نکنم!! چون روی صفحه خیلی شبیه هم نوشته شدن! بعدشم همه ی عکسام در شکم کامپیوتر خودمه و دور از دسترس. اصلنم معلوم نیست کی مانیتور دار بشم و در نتیجه فقط تا وقتی این لپ تاپ نازنین در امانتم هست، کلمه ای هم در این وبلاگ خواهد بود! اصلاً حالم گرفته است. آدم هایی مثل من به سادگی حالشون گرفته می شه.متأسفانه ما اینجور آدم هایی هستیم! می خوام از این به بعد بگردم ببینم کسی رو مثل خودم پیدا می کنم یا نه! خسته شدم بس که تک و تنها ناخن کشیدم رو دیوارِ این شخصیت عجیبی که اصلاً درکش نمی کنم. فعلاً همین ها بسه. دارم از حرف می ترکم و از خستگی و بی حوصلگی هم. هرچند یه کم سَمبَل کاری شد، ولی به هرحال، یه اول اسفند دیگه اومد و من هنوز زنده ام، هنوز می نویسم و هنوز هستم... تولد وبلاگم رو به خودم تبریک میگم... تصویر فقط برای خالی نبودن عریضه می باشد! نه یه همچین کیکی در کار است و نه من اصلاً کیک کاکائویی دوست دارم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۰۱
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی