شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

خاطرات شبیه سازی شده

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۱۴ ق.ظ
وبلاگی هست که می خوانمش. در واقع، آدمی هست، که می خوانمش. و یاد همه ی آن چیزهایی می افتم که شبیه من است و شبیه توست و شبیه آن چیزهایی که می توانست شبیه ما باشد. ولی حالا فقط شبیه خیالاتی است که ریشه ندارند و از بُن، بی معنان. شبیه چیزهایی که اصلاً وجود نداشته اند و عدمشان هرگز هیچ جا  تبدیل به وجود نشده انگار، غیر از درون مغز حالا از کار افتاده ی من... یکی این نیمه ی اسقاطیِ غُرغُر کننده ی ایراد گیر ِ مغز مرا بگیرد و سرش را بکند زیر آب لطفاً . آخر از چه باید خجالت بکشم؟ از چیزی که وجود ندارد؟! که وجود نداشته ؟؟!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۴
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی