شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

به دنبالِ خواندن، چنان زار گِریَم...

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۵۳ ب.ظ
از این همه چیزی که می شود خواند، سرگیجه گرفته ام. این همه خواندنی، این همه کلمه که از سر و کول عالم آویزانند، چرا یک دَم آرام نمی گیرند؟ چرا یک جا نمی نشینند تا دستم بهشان برسد؟ تا گمشان نکنم؟ تا بتوانم بخوانمشان کم کم؟ چرا اینقدر مغرور و سر به هوا به هر طرف که می خواهند می روند؟ چرا عین ماهی لیز می خورند؟ چرا مالِ من نیستند؟ خسته شدم بس که "خواندنی" دیده ام و شنیده ام و نشده و نتواسته ام که بخوانم... --------------------------------- نمایشگاه کتاب؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۱۳
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی