شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

تنها صداست که می آید!

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۸ ب.ظ
صدای رعد و برق می آید. صدای جروبحث بابا و عمه ، خنده بازار، سماور، یخچال، دزدگیر ماشین همسایه، جیغ محمد امین، استکانِ چپه شده در سینی از ضربه ی پای مامان، خنده های آچو و تق تق کیبورد زیر انگشت های من هم می آید.  همین الان هم، صدای باران روی کانال کولر به صدای خس خس گلویم که زیر صدای همه ی این صداها بود، اضافه شد.     --------------------------------------------------------- دو تا سیلورمن دیدم. مردم، وسط ایستگاه متروی میدان آزادی، تماشایشان می کردند و یک لحظه دست از مسخره کردن برنمی داشتند. قدم هایم را تندتر کردم به سمت اتوبوس. غصه ام شده بود...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۶
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی