شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

خیس شدگی

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۰ ق.ظ

 

صدای بارون میومد. رفتم زیر بارون. مدیر اومده میگه مریض میشی شما، بفرما داخل. اومدم بپیچم از یه ور دیگه برم، دیوار بود همش، نشد. گفت خیس شدی. گفتم جلسه کجاس؟ گفت فلان خیابون و بهمان سالن. گفتم آهان.گفت ولی خیسی شما. یادش نرفته بود زیر بارونم. گفتم خب. اومدم بالا. دلم میخواس بمونم آه بکشم هنوز. نذاشت. تصمیم گرفتم پیاده برم. بهش نگفتم، به مدیر. میگفتم چشماش چار تا میشد. مدیری که چشاش چارتا شده باشه خوب نیس. دوست ندارم.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۳۰
شب تاب

نظرات  (۲)

سلام

خوش به حالت که حداقل تونستی همون چندلحظه بری زیر بارون برای من که شده حسرت ....

چقدر بده درکت نکنن و مجبور باشی راه رو بدون درک متقابل طی کنی....

پاسخ:
سلام مصی
عوضش بعدازظهر تلافی کردم. ۴۵ دقیقه زیر بارون راه رفتم! 
درک متقابل سیری چند؟ ما آدما رو درک نمی کنیم اونام ما رو. 

اینم حرفیه اما بعضی وقتها از بعضیا انتظارداری از غریبه ها که ادم انتظاری نداره

پاسخ:
غریبه و آشنا نداره. نمی فهمیم و نمی فهمن. همین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی