یلدای بی پایان
چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ
یلدا بود. گفتیم برویم قدمی بزنیم. سوزِ سرما سگ کُش بود، ما را نکشت ولی. دیدیم یک دقیقه بیشتر هیچی عوض نشد. برگشتیم و خوابیدیم. فردا روزی بود از نو برای سگ دو زدن.
۰۰/۱۰/۰۱
یلدا بود. گفتیم برویم قدمی بزنیم. سوزِ سرما سگ کُش بود، ما را نکشت ولی. دیدیم یک دقیقه بیشتر هیچی عوض نشد. برگشتیم و خوابیدیم. فردا روزی بود از نو برای سگ دو زدن.